نقش پدر در خانواده را پر رنگتر کنیم
گاهی مادران خواسته یا ناخواسته مانع از حضور فعال پدر در خانواده میشوند و در بعضی موارد هم نقش آنها بیشتر به نانآور خانواده و مسئول تامین مایحتاج و اقتصاد خانواده محدود میشود. اما چرا این اتفاق میافتد و چگونه کودک میتواند از حضور فعال پدر و مادر بهطور همزمان در کنار یکدیگر بهرهمند شود. در این خصوص با دکتر روانشناسی گفتوگو کردهایم.
حضور پدر و نقش او در خانواده باتوجه به مسائل فرهنگی، متفاوت است. تربیت بچهها اغلب بهعهده مادر است و پدر نقش دوم را در این زمینه دارد؛ همانطور که انتظار میرود مرد نقش اصلی نانآوربودن و تامین مایحتاج خانواده را بر عهده بگیرد. اما باید توجه داشته باشیم که همه کارها و ظایف باید بهطور مشترک بین مادر و پدر تقسیم شود.
در بسیاری موارد از نظر کمیت حضور مادر در کنار کودک بیشتر است ولی این موضوع به آن معنا نیست که چون پدر کمتر حضور دارد بنابراین در این زمینه نقش خاصی برعهده او نیست یا اینکه میتواند کلا همه وظایف را به دوش مادر بیندازد. اگر حضور کمی پدر کمتر از مادر هم باشد اما بهگونه مؤثری میتواند برای کودک کافی باشد.
مؤثربودن درباره کودک تازهمتولد شده به این صورت است که حتما باید به موقع در آغوش گرفته و خواستههایش برآورده شود. در این لحظات والدین باید توجه داشته باشند که بتوانند اوقات خوشی را در کنار هم داشته باشند؛ یعنی کودک و پدر رابطه لذتبخشی را با همدیگر بسازند. توجه داشته باشیم کودکان زمانی بیشتر لذت میبرند که یک والد بیشتر با آنها بازی کند.
بخش دیگری از نیازهای کودک هم زمانی برطرف میشود که احساس کند پدر و مادر رابطه خوبی با همدیگر دارند؛ یعنی اینکه فقط پدر تلاش کند رابطه خوبی با فرزندش داشته باشد به تنهایی کفایت نمیکند. نوع رابطه والدین با همدیگر هم تعیینکننده است و میتواند در شکلگیری دلبستگی ایمن در کودکان بسیار مؤثر واقع شود. بچههایی که دائم شاهد تنش و جروبحث مادر و پدر هستند در آینده مشکلات زیادی خواهند داشت و نمیتوانند از احساس امنیت لازم برخوردار باشند.
کودکان بهویژه هنگام تولد بهوجود پدر و مادر در کنار همدیگر نیازمندند. این موضوع بهویژه در شکلگیری «دلبستگی ایمن » و احساس امنیت بسیار مؤثر است. علاوه بر حضور والدین که بسیار مهم است توجه به کیفیت حضور آنها از اهمیت بیشتری برخوردار است.
مثلا گاهی والدین ساعتها در کنار کودک حضور دارند ولی توجه چندانی به او ندارند. البته حضور با کیفیت والدین در کنار فرزندشان در هر سنی متفاوت است؛ مثلا تا 2 سالگی حضور با کیفیت بهمعنای برآورده کردن نیازهای کودک در کمترین زمان ممکن است؛ اینکه کودک بهموقع در آغوش گرفته و محرکهای حسی لازم برای او فراهم شود. طبیعی است با توجه به اینکه نیازهای کودک در این دوران خیلی زیاد است، مادر به تنهایی نمیتواند از عهده آنها برآید و حضور هر دو والد هم به کودک کمک میکند و هم مادر نباید انجام وظایف بچهداری را به تنهایی برعهده بگیرد.
الگوسازی
نخستین الگوی فرزندان، والدینشان هستند که در سن خاصی شروع به الگوسازی با آنها میکنند. اگر دختران نتوانند بهعنوان نخستین مرد، پدر را در کنار خود داشته باشند یا پسران بهموقع از پدر خود الگوبرداری کنند در آینده مشکلات زیادی برایشان بهوجود میآید. در این خصوص حتی اگر خود والدین هم رابطه خوبی با همدیگر نداشته باشند نباید مانع از ایفای نقش طرف مقابل در برابر فرزندشان شوند زیرا این موضوع در طولانیمدت آسیب زیادی به فرزندشان خواهد زد؛ در واقع رابطه با والدین در دوران کودکی بسیار مهم است بهطوری که در روابط آینده فرد هم تأثیرگذار است.
درآمیختگی با فرزند
گاهی مادران با توجه به اضطرابی که دارند با تولد فرزند به نوعی با او «درآمیختگی» پیدا میکنند و نمیتوانند لحظهای از او غافل شوند. مثلا اگر بچه ناراحت است خودشان از او بیشتر ناراحت میشوند و گویی به همدیگر متصل هستند. این والدین اغلب قبل از بچهدار شدن هم چنین مشکلاتی داشتهاند و مسئولیتپذیریشان وسواسگونه بوده است. آنها در بچگی نوعی دلبستگی ناایمن داشتهاند که همان را به فرزندشان هم منتقل میکنند.
کودک هم همان شیوه را یاد میگیرد و با همان روشی که با او رفتار شده با دیگران رفتار میکند و در بقیه تعاملاتش هم از همان شیوه استفاده میکند. مادران اغلب نگرانیهای خود را به فرزندشان هم منتقل میکنند. درصورتی که والد زمانی میتواند به فرزند خود احساس امنیت و دلبستگی ایمن بدهد که در برخورد با هیجانات کودک و مشکلات کودک مانند دماسنج عمل نکند؛ یعنی شدت هیجانات او با توجه به هیجانات فرزندش بالا و پایین نرود. مثلا وقتی کودک از چیزی عصبانی است والد نهتنها نباید خودش هم به همان اندازه عصبانی باشد بلکه باید نگرانیها و خشم فرزندش را هم مدیریت کند.
حتی اگر خودش در این زمینه توانایی ندارد میتواند از همسرش کمک بگیرد؛ در واقع موضوع مهم این است که پدر و مادر هیچ کدام نباید فکر کنند به سبب برتریای که در هر زمینهای نسبت به طرف مقابل خود احساس میکنند حق همسرشان را در انجام وظایف خود نسبت به فرزندش از او سلب کنند. والدینی میتوانند تأثیر مثبتی بر فرزندشان بگذارند که در برابر هیجانات و عواطف کودک مانند ترموستات عمل کنند؛ هیجانات او را تنظیم، تعدیل و مدیریت کنند.
رابطه والدین باید مقتدرانه باشد؛ به این معنا که بین محبت و اعمال قانون تعادلی وجود داشته باشد؛ نه آنقدر سهلگیری وجود داشته باشد که از کنار همه اشتباهات فرزندشان بگذرند و نه آنقدر سختگیری کنند که برای کوچکترین اشتباهی کودک را نبخشند، او را تنبیه یا سرزنش کنند و در نهایت هم حس بدی به او منتقل شود که به اندازه کافی خوب نیست.